آنیسا جوهر عشق مامان و بابا

عسلم روزت مبارک امروز میخوایم با هم بریم شهر بازی تا هرچقد دلت میخواد بالا پایین بپری آخه این چیزیه که خودت خیلی دوست داری عاشق لی لی کردن و بالا پایین پریدنی . مامانی دوست دارم ...

مامانی من مدت خیلی زیادیه که اینجا چیزی ننوشتم آخه سرم شلوغ بود و خونه خودمونم نبودیم واسه همین یه جا دیگه واسم سخت بود، بهر حال ما بعد از غیبت طولانی برگشتیم خونه و تو با پرستار جدیدت آشنا شدی(خاله اکرم) بازم شروع سال تحصیلیه و من خیلی اضطراب دارم که دوباره میخوام تو رو بذارم و خودم برم سر کار ، بازم بدو بدوهای ما شروع میشه ولی امسال دلم به این خوشه که تو بزرگ و خانوم شدی و من خیلی ازت راضیم.

تولدت مبارک خوشکلترین  نی نی دنیا باورت نمیشه مامانی که من چند وقته دارم فکر میکنم تولد امسالت رو چه جوری بگیرم آخه پارسال بابابزرگت مریض بود و نمیشد مهمونی بگیریم امسال هر چی سایتهای مختلف ایرانی و خارجی رو گشتم به این نتیجه رسیدم که این روز ،روز توه و به تو باید خوش بگذره توی مهمونی بیشتر به بزرگترا خوش میگذره تا نی نی های به سن تو ! واسه همین با بابایی تصمیم گرفتیم تا ٤ سالگی واست جشن تولد با مهمونی بزرگ نگیریم اول تو خونه یه مراسم خیلی خودمونی گرفتیم که البته ناگفته نماند از همون لحظه اول کیک بیچاره که شکل تویتی بود نابود شد با انگشتهای کوچولوت افتادی به جونش و منم هی تند و تند عکس  و فیلم میگرفتم. بعدشم رفتیم شهر بازی ...